اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۸۷ ثبت شده است

دست به سینه ایستاده بود تا جلسه ی کارمند دون با مافوق دونش به پایان برسد و هم چون حرکت برف پاک کن اتومبیل،با غرورش خداحافظی می کرد. تنها اعتراض موجود به این وضعیت بلاتکلیفی ،صدای گریه ی کودکی بود که از بزدلی و بردگی منتظران حکایت می کرد. چشم چرانی نتیجه ای جز زیارت عکس آقا (!) نداشت. ذهن خالی از خلاقیتش برای چند ثانیه هم که شده تاج بندگی خدا (خدا نکنه تاج پادشاهی باشه) و عمامه را با یکدیگر جا به جا کرد و هیچ نتیجه ی غیراخلاقی ای نگرفت! شبکه ی خبر از تجدید بیعت سخن می گفت و این که ملت همیشه در صحنه (مردیم از این همه فیلم صحنه دار!)خطاب به رهبر پروانه شان چنین ندا سر می دهند: "ای رهبر آزاده، آماده ایم آماده!" آماده از برای تقدیم کلمه ای 3 حرفی که به نون ختم می شود (بی ادب! منظورم جونه) . بغل دستی اش خنده ی تلخ غم انگیزتر از گریه را نثار صدا و سیما می کنه و میگه : میشه کانال را عوض کنم. منشی هم که یک دست ماوس کامپیوتر و یک دست گوشی تلفن،پس چگونه کنترل تلویزیون ( و نه کنترل خودش را ) را تقدیم او می کرد!چشمان سایه خورده و خمار خانمی به وسیله (و نه هدف) اشاره کرد. اما اتومبیل داستان ما سوییچ نداشت :کنترل تلویزیون باتری نداشت. با ‍ژستی روشنفکرانه گفت:"این کنترل نمادی از انسان های دست و پا دسته به وسیله ی غل و زنجیرهای دین زمانه است!"جوانک دارای محاسن(بخوانید محاسن بنامید مزایا) ندا داد که ای آقا،شما هم که از هر فرصتی برای خانه تکانی دل عقده دار تون سود می برید! حالا این که من نوعی به دستورات دین عمل نمی کنم چه دلیلی بر کاستی دین ناب محمدی است؟ در حالی که کل کل کردن بیهوده به نظر می رسید اما به هر حال بدش نمی اومد دست و پا بزنه. ببین مشکل ما اینه که تمام ایده آل ها را بسته بندی می کنیم و به نام اسلام جلب مشتری،اما زمانی که به مصداق ها و دنیای واقعی می رسیم از 1400 سال قبل وام و الگو می گیریم. در حالی که بهترین اینه که کسی یا چیزی ادعای بهترین بودن نکنه. اتفاقا این برای شانه های افتاده ی اسلام هم خوبه چرا که عملا به جای اون کارخانه ی بسته بندی،کارخانه ی توجیه سازی احداث کرده ایم!وقتی از اسلام سخن میگیم همون چیزیست که داریم به عینه لمس می کنیم (تا اون جا ما می دونیم به عینه می بینند نه این که لمس کنند!)نه اون قرائتی که قراره معجون روشنفکری اسلامی بدون توجه به فقه و حدیث استخراج کنه،نه اون اقتصادی که با دوزخ خواندن لیبرالیسم و کمونیسم قراره هیچ پدری را شرمنده ی همسر و فرزندانش نکنه.نه اون حکومتی که بقای اون به رضایت عمومی مردم وابسته است!جالبه اسلامی که قرار بود با خاتمیت،عقل را از اسارت خرافات آزاد کنه حالا شده ابزاری برای خرافه سازی!درست مانند متروی اصفهان که قرار بود ترافیک شهری را سبک کنه،حالا خودش شده عامل ترافیک!جوانک بی آن که سری به نشانه ی تایید تکان داده باشه بر روی صندلی رفت و کانال تلویزیون را به شکل تمام اتوماتیک(دستی)تغییر داد.اگر چه حرکتش بی کلاسی به نظر میومد اما به هر حال به خواسته ی جمع جامه ی عمل پوشونده بود.کانال 2:مصاحبه با حاجیان از خارج (!) برگشته :"نظر شما درباره ی مراسم سیاسی(!)-عبادی حج چیه؟" "جا داره به خدا تبریک بگم!امسال به کوری چشم شیطان رجیم و صد البته شیطان بزرگ،استقبال بی نظیری از این مراسم صورت گرفته بود. من به جوانان توصیه می کنم به جای پر کردن حساب (تارعنکبوت گرفته ی)ذخیره ی ارزیشون شکم پادشاهان عربستان را سیر نگاه دارند.خدا را چه دیدی شاید تا سال آینده فرصتی برای توبه از گناهانشون (و ای جوان تو گنه کاری) پیدا نکنند. من وقتی می بینم دختر خانم ها و آقا پسرها مراسم ماه عسلشونو در مکه برگزار می کنند(در حالی که در زیر همین آسمان مشکی،سرباز صفری به دلیل نداشتن کرایه ی اتوبوس تمام دوران خدمتش را با دوری از خانواده شب می کنه) به این همه ذوق و سلیقه آفرین میگم!"در حالی که با تغییر کانال هم شرایط تغییر نکرده بود باز هم چاره ای جز خودخوری ( خودکشی فرسایشی) نداشت. پایان جلسه ی رئیس و مرئوس با صدای اذان ( که به جای آن که شما را یاد بدهکاری هاتون از مردم بندازه یاد طلبکاری هاتون از دین مردم میندازه) مقارن گشت و در حالی که پس از 120 دقیقه تکریم (بخوانید تکریم بنامید تحقیر) ارباب رجوع به سوت آغاز بازی بوروکراسی امیدوار شده بود کارمند تسبیح به دست او را به اذان ارجاع داد و گفت :"ای آقا ما هر چه داریم از این اسلامه.انتظار نداری وقتی امام حسین در اون شرایط ظهر عاشورا نماز اول وقتش را ترک نکرد من در این زمان (شاید هم در این زمانه ی ریاکاری) به خاطر شما ترک اولی کنم!" رسیدگی به کار او به جنگ با سپاهیان شمر تشبیه شده بود و آنانی که قانونا (جالب این جاست کاری را فراقانونی انجام نمی دهند چرا که وقتی خود آن ها قانون هستند دیگه فراقانونی چه معنایی داره؟)مسئول پاسخگویی به او بودند تنها خود را در مقابل خدا پاسخگو می دانستند! وقتی نگاه مادر همان کودک ابتدای داستان،به کارمند "سبحان الله گو" اعتراض کرد چنین عتابی شنید :" ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است!" خانم منشی هم جمله ی تکراری از پیش آماده کرده را به زبان آورد:"التماس دعا،حاج آقا!"
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۸۷ ، ۰۱:۳۹
protester

اعتماد هم مانند شرافت یک بار مصرف است،اگر لکه دار شود برای همیشه با Recycle Bin خداحافظی خواهد کرد!4 خزان از آخرین 16 آذر دولت فرصت سوز خاتمی می گذرد و بی آن که پاسخی برای آن فریادهای سرخورده و چشمان ناامید  اختراع کرده باشند گورخر خود را از برای انتصاباتی سالم و هموژنیزه زین می کنند!این که دانشجویی در غیاب تمام هم نسلان طلبکار خود،چند دقیقه ای ضربان قلب خاتمی را به لی لی کردن واداشته بزرگترین سند افتخارشان شده و فراموش کرده اند چنین منت هایی نه به ساختن جامعه ی مدنی بل به نهادینه شدن ترس خواهد انجامید! و چه راحت مظلوم نمایی خاتمی وامدار یک جمله شد :"صبر کنید قدر من را خواهید فهمید!"
می خواهم به خاتمی درود (شاید هم بدرود!) فرستم .
آقای خاتمی سلام !
نمی دانم اگر ریاست جمهوری محدودیت 8 ساله نداشت و شما باز هم تشنه ی خدمت بودید، برای سومین بار پپاپی آرای 20 میلیونی را تجربه می کردی؟ اصلا رئیس  جمهور میشدی؟ این عادت ما ایرانی ها ست که تمام مشکلاتمون را به در دسترسترین فرد نسبت دهیم اما به همان اندازه که تنها مقصر دانستن یک فرد(خاتمی)، قابل نکوهش است،به همان اندازه ناجی دانستن یک فرد هم نکوهیده است! آقای خاتمی خود فرموده ای من قهرمان نیستم،بیچاره ملتی که محتاج قهرمان باشد،اما شاید بهتر این باشه که بگوییم بیچاره قهرمانی که خود و ملتش را باور نداشته باشد! آقای خاتمی فوتبال می بینی؟ امروز علیه سر مربی فعلی تیم و فردا که  او سر مربی سابق لقب گرفته لهش شعار و ندا می دهند، تو هم دوباره قدری یافته ای اما فراموش نکن این قدر را وامدار بی قدری احمدی نژاد هستی! ایضا،این عادت ما ایرانی هاست :فریاد بزنیم چه چیز نمی خواهیم! اگر احمدی نژاد به واسطه ی نه گفتن به هاشمی  از نردبان قدرت بالا رفت شما اکنون به واسطه ی نه گفتن به احمدی نژاد امیدوار زیارت دوباره ی پاستور هستی ! آقا خاتمی از من نخواه(مسلما نمی خواهی) که 6 سال آخر ریاست جمهوریت را اشتباهی لپی بدانم.من به کدام "نه گفتن" تو افتخار کنم،به نه گفتن در برابر برگزاری انتخابات ناعادلانه و یا به نه گفتن در برابر یک شبه،سر بریدن روزنامه ها و یا به بله گفتنت از برای دید و بازدید های شبانه روزی از اوین! شنیده ام با شهامت اشتباهاتت را قبول کرده ای،بسیار خب این قبول کردن کدام آب رفته را به جوی برگردانده؟ آیا به نهادینه شدن قانون انجامیده؟ آیا جامعه ی مدنی را تقویت کرده؟ درست مانند مربیان به ظاهر واقع بین ورزشی زمانی که هیچ جای دفاعی برای کارنامه ی خود ندارند فریاد می زنند مسئولیت شکست را من بر عهده می گیرم! مسئولیتی که در واقع برای فرار از مسئولیت بر عهده گرفته شده! می دانم در فقدان رسانه هیچ کس به اندازه ی تو شناخته شده نیست اما مگر خاتمی 76 شناخته شده بود؟مگر احمدی نژاد 84 از شناخته شده بودن هاشمی نهایت استفاده را نکرد؟ مگر آن لیست یاران خاتمی و "همراه شو ای عزیز"های گوش شیطان کر،جز مشروعیت  انتخابات مجلس هشتم و عقیم ماندن تحریم،میوه ای داشت؟ در این مدت 9 ماه،فراکسیون اقلیت چه جسارتی نشان داه که نبودش را عزا بگیریم؟ آقای خاتمی صداقت شما باورنکردنی نیست اما شما مسلما به شرطی می تونید در انتخابات کاندیدا شوید که نسبت به رد صلاحیت دیگر کاندیداها عملا ( و نه  زبانا) سکوت کنید و این همان خشت اولی است که جبرا کج نهاده خواهد شد! آری رویایی فکر می کنم اما مگر برای ما رویایی هم باقی مونده؟ محکوم به انتخاب از میان بد و بدتر هستم اما ترجیح میدم اصلا انتخاب نکنم (حتی اگر دیگران برایم انتخاب کنند) چرا که لااقل "بد" به اندازه ی یک رای تثبیت نشده! شاید دوباره رئیس جمهور شوی(آن قدر نرم و آهسته بیایی که مبادا ترک بردارد شیشه ی نازک تنهایی او (!) )،هیچ بحرانی  نه تنها در 9 روز بل در 365 روز هم  نداشته باشی،از صدا و سیما گلایه ای نداشته باشی،بیش از یک تدارکاتچی موثر باشی،جامعه ی مدنی ات را بادی  لازم نباشد از برای رجعت! آجرهای دیوار بی اعتمادی را یکی یکی منهدم  کنی،آن گاه دوباره من بازنده خواهم بود،این بار نه بابت رای دادن به تو بل بابت  رای  ندادن به تو!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۸۷ ، ۰۰:۵۸
protester