اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات

۱ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

چه روزهایی که لب های خود را گاز گرفتم تا مبادا کلمات بی سواد،بی اجازه ی من افکارم را همچون راهزنی بی حیا ،شبانه،عریان کنند.تنها خواسته ی من "لب گرفتن"از تو بود،ای آزادی! لب های خونین من،که در غم ختنه شدن زبانم،بی شهوت دهان باز کرده بودند،سرد مزاج تر از اونی بودند که با نام تو خودارضایی کنند!هرگز فکرشو نمی کردم قبل از یائسگی فلسفی،تو به خواستگاری من بیایی!چشمان نجیبم را به زمین سنجاق کرده بودم،تا مبادا منگنه ی عشق مرا در نگاه تو میخ کوب کند،برای رسیدن به تو می بایست آزادی از همه چیز و همه کس را تجربه می کردم،حتی آزادی از بند آزادی! اما چه نجوای حزن انگیزی داشتی:"سر تو بالا بگیر قهرمان،زمین نامحرم تر از آسمونه!" قهرمان؟پهلوان؟افسانه هایی از برای رضایت خاطر توده ها!واژه هایی باکره که ادعای مرد بودن داشتند!زمین خوردن فوبوس،خدای جوانی،و گدایی ترحم،از زئوس،خدای آسمان!و در این تغییر جهت 180 درجه ای از منیت کشی تا منت کشی،ناگهان در زاویه ی قائمه؛یعنی همان جایی که شیب آرزوهای خطی من به بی نهایت میل می کرد،سر و چشمانم از حرکت باز ایستادند،من تو را دیدم،تویی که آسمان بی ستاره ی من بودی!و چه قدر ساده،بی آن که چهره ی واقعی خود را در پس آرایش غلیظ فونت های زشت Bold شده یا نت های عشوه گر Old شده،پنهان کنی،سایه چشم های مهتاب و اون همه پودر سفید کننده ی ماه بی تاب را به سخره گرفتی! آسمان حسود،که نمی تونست توهین منو تحمل کنه،آبی بودنش را فراموش کرد و با ریختن آبرویم آب سردی به رویم ریخت! من متهم به بی مسئولیتی شدم و با این که زمین می دونست این آزادیه که مسئولیت میاره،نه تنها پشتم،بل زیر پایم را نیز خالی کرد و من در دو قدمی تو،بی آن که نگاهم فرصت سلام کردن داشته باشه،تو را بدرود گفتم!من تلخی یک پایان بی آغاز و آغازی بی پایان را تجربه می کردم.تو ترسیدی صبر من در فراق تو شبهه ناک بشه،پس رژ لب هایت را پاک کردی و گفتی :"من در سرزمین تو تنها نام یک میدان هستم و خب میدان نه ابتدا دارد و نه انتها! تنها اقتدا و اتکا دارد،اقتدا به استبداد و اتکا به استعمار! بیش از این نمی خوام سردردها و دردسرهای تو را زیاد کنم"گفته بودند "گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی" اما اصلا تصورشو نمی کردم اون حلوا،حلوایی است که بعد از خاک کردن یاد تو باید حلاوتش را مزمزه و زمزمه کنم. تمام حرفایی که قرار بود با سزارین هم مرده به دنیا بیان،به انضمام غروری رنگ پریده،با چوب پنبه ی "ندانم کاری" داخل بطری عمرم،زندانی کردم و به سوی همون دریایی که کشتی هام در اون غرق شده بود پرتاب کردم،البته نه به امید موسی شدن،و نه حتی با نیت عیسی شدن،چرا که من نه آسیه ای داشتم و نه آتیه ای!می گفتند:خاطرمان باشد که مبادا خاطره ای از آزادی باقی بمونه،پس گذشته و آینده در قبری به نام حال،یعنی "جمهوری اسلامی"چنان فشارم می دادند تا مبادا اعتراف نکرده از دنیا برم:"دیگه حالی برای حافظه ام باقی نمونده".شورشو در آورده بودند.شوری اشکانم نمک زندگی خطاب می شد،بی آن که زندگی ام شوری داشته باشد،چه رسد به شعوری!وقتی دیگه نمی کشیدم،روحم کش میومد و بزرگ می شد تا کش و قوس های سینوسی زندگی از نقاط تعریف نشده ی روحم مشتق بگیرند!سگ های زمین و آسمان چشم به راه کفرگویی های من،با نام تو عوعو می کردند و با چکمه های خود بر انگشتان آویزان من از پرتگاه نخستین یادگاری می نوشتند،اما من نه به سقوط خود امیدوار بودم نه به سقوط ایمان خود!می گفتند:" آزادی مطلق غیر ممکنه! تو فکر می کنی اگه خرت از پل آزادی بگذره،اون طرف یه اتوپیایی هست که برات گوسفند قربونی کنه؟نه خیر،خیلی صریح و در عین شفاف سازی بهت میگیم:1.اون خر حامله ای است که روی پل بچه اش سقط میشه و خودش سقوط می کنه.2.در واقع اون خره خود تو هستی که خبر نداری.3.اگه با واژه "خر" مشکل داری می تونی با اون گوسفنده نامزد کنی!"نمی دانم شاید راست گفته بودند که:"تنها چیزهایی را برای همیشه به دست می آوریم که برای همیشه از دست داده باشیم!"اما منی که هنوز مفهوم آزادی را نمی دونستم،چه طوری گوشت و پوستم از نام "آزادی مطلق" کهیر می زد؟شاید تمام اون عشق بازی های ابتدایی،از جنس عشق های کور دبیرستانی بوده! آخه من تنها یه لحظه آزادی را دیده بودمو و شناختم حبابی از احساس! آزادی یعنی چی؟یعنی بغض ها را بی بغض آغاز کردن،از جام بی عقلی،تقاضای فرجام خواهی کردن!نه یعنی این که مرز عراق بسته نباشه،هر سال بتونیم با حاج آقامون،ماه عسل،کربلا بریم!نه یعنی این که درب جهنم بسته نباشه،با هر کی و هر چی خواست و خواستیم 3x داشته باشیم(از سوراخ میله های زندان بگیر تا سوراخ لایه ی اوزون،از زانوی غم تا سیگار برگ و چای تازه دم)!نه یعنی گاز زدن،لیس زدن،سماق و پسونک مک زدن،بقیه را خط زدن!نه یعنی 9 ماه حمل کردن،دو روح در یک بدن،تحمل کردن!نه یعنی g.f،b.f،نخواستی Social Friend)s.f)!نه یعنی تصادف با یکی دو روح خارق العاده،به جای بستری شدن،بستری فوق العاده!نه یعنی بیدار بودن با برق نگاه معشوق،وقتی همه خواب بودن!نه یعنی ترکوندن جوش صورت و پوکوندن غرور جوانی!نه یعنی مجرد بودنو حج نرفتن،توی مهمونیا برات فال قهوه گرفتن!نه یعنی غریزه،میل،فطرت،خدا ارضایی در کنج عزلت!نه یعنی این که بدون اجازه بابایی بتونیم با هر کی مامانی بود ازدواج کنیم!نه یعنی این که نه گوهر داشته باشیم نه شوهر!نه آقا بالا سر داشته باشیم نه خورشید خانم!نه مهریه داشته باشیم نه جهیزیه!نه خانم خونه دار داشته باشیم نه جوون دنبال کار!نه یعنی این که بتونیم به لختی(Lokhti)درختان زمستون،توی تابستون لختی(Lakhti)از پیله و کلبه ی خود بیرون بیایم!نه یعنی این که نه پاک کردن آرایش داشته باشیم نه دک کردن آرامش!نه چک کردن تلفن همراه داشته باشیم نه چک کردن شناسنامه ی همراه!نه یعنی این که بتونیم با جنس مخالف،بی خیال جسم و جنس او،تیپ و تار مو،ارتباط داشته باشیم!نه یعنی به بی اعتمادی،اعتماد کنیم و به بی تعهدی متعهد باشیم!نه یعنی تسویه حساب میلانی،شام آخر فریدون جیرانی،اعتراض،مسعود،کیمیایی!نه یعنی این که صدامونو نازک کنیم،لاغر کنیم،به دختر بودنمون افتخار کنیم!نه یعنی این که ابرو برداری کنیم،مش کنیم،به پسر بودنمون افتخار کنیم!نه یعنی این که تا دانشگاه رفتیم آبروداری کنیم و خودمونو گم کنیم! نه یعنی این که توی پادگان سیگار،دود کنیم!نه یعنی این که هم کلاس های تئوری دانشگاه مختلط باشه،هم کلاس های عملی،هم کلاس های صبح،هم کلاس های بعدازظهر!نه یعنی این که نه سرویس های دانشگاه مختلط باشه نه سرویس های بهداشتی،نه خوابگاه،نه اردوگاه!نه یعنی خوابگاه خودگردان،توی مملکت امام زمون گردان!نه یعنی تشییع جنازه ی تابو بودن کلمات کاف کافی و تابلو کردن ادبیات کافکایی!نه یعنی زن،چهار پایی دو پا،برده ای سیاه بخت،پرده نشینی بی پرده!میشه با سکه های طلا از ارباب نخستین خریداریش کرد،با گردن بند طلا چون سگی وفادار غلاده بر گردنش کرد،با دست بند طلا،در خونه ی بختش زندونیش کرد،با گوشواره ی طلا غلام حلقه به گوشش کرد،با انگشتر طلا عقد و قفلش کرد و در نهایت چرایی قیمت طلا را باور کرد!نه یعنی مرد،اخم کردن،بغض کردن،فراموش کردن،خاک کردن،اما در حسرت قهر کردن،گریه کردن!نه یعنی مرد می تونه ازدواج مجدد کنه،زن می تونه طلاق بگیره!نه یعنی نسیان نسوان،سهم او کمتر از نصف لیوان!نه یعنی من برای تو دعا می کنم،اما تو برای من دعا نکن،چرا که فاحشه جبران خواهد کرد!نه یعنی ورزشگاهی که برای خروج از اون باید 5 نفر را قربونی کرد(نوروز 84)و برای ورود به اون سونوگرافی!نه یعنی این که نه سهمیه بندی جنسیتی داشته باشیم نه تعصب جنسیتی!نه مرد باشیم نه زن،یه هرمافرودیت عقیدتی باشیم،که جنسیت را به نقد می کشه،بی آن که به فکر نقد کردن جنس تقلبی خود باشه!نه یعنی این که به عقیده ی مخالف احترام بذاریم!نه یعنی این که صاحب شعار "احترام به عقیده ی مخالف"،وقتی 16 آذر 1383 توی دانشگاه هو میشه،بگه:"کاری نکنید بگم بیرونتون کنند،آدم باشید"!نه یعنی این که به جای رئیس جمهور،ما،آدم باشیم!نه یعنی این که امام جمعه ی تهران،اسلحه به دست،29 خرداد 1388،با ترشرویی تمام به فداییانی که قراره له او و نه علیه او شعار بدن،بگه:"گوش کن،گوش کن"!نه یعنی این که به جای قبله ی نوظهور شیعه ی 14 امامی،ما،گوش کنیم!نه یعنی این که،صدای ضبطمون را اون قدر بلند کنیم،که اگه بخوایم هم نتونیم حرف کسی را گوش کنیم!نه یعنی این که صدا و سیما فقط سیمای یه جامعه ی تک صدا باشه!نه یعنی خط امام دیروز،خط نفاق امروز!(امام هم منافق بود؟)نه یعنی نگهبان اغتشاش،به رای من و او،تو بشاش!نه یعنی این که من و سایه ام بتونیم با هم تجمع دو نفری داشته باشیم!نه یعنی جر زدن،اس مس زدن،میل زدن،بانک و مسجد آتش زدن،به زخم مردم نمک زدن،مردمو مثل حیوون کتک زدن،برای موسوی دست زدن،سوت و کف زدن،اسپری فلفل زدن،عطر Flower زدن،دوشنبه شب ها کانال 3 زدن،سه شنبه ها با موری پرسه زدن،برای امام حسین سینه زدن،از اعتقاد مردم داربست زدن،با 9 دی،مثلا پوز ما را زدن،دست و پا،سر زدن،اما هنوز گیج زدن!نه یعنی این که حزب و روزنامه ،سایت و رسانه داشته باشیم،شبکه و حریم خصوصی داشته باشیم،جامعه ی مدنی و کتاب زمینی داشته باشیم،کارل پوپر و هابر ماس داشته باشیم،هگل و کارل مارکس داشته باشیم،نیچه و نیمچه فروید داشته باشیم،آزادی قبل و بعد از بیان داشته باشیم،بیان یه نفر فصل الخطاب نباشه،بشه اون یه نفر را مثل همه خطاب کرد،بشه از اون یه نفر انتقاد کرد،بشه اونا سوال و پیچ کرد،بشه اونا پاسخگو کرد،بشه اونا محاکمه کرد!نه یعنی این که بتونیم از پشت بام وطن،دماوند،اکبر بودن یک شهروند بی تن(نه شاه و خدای تهمتن)را فریاد زنیم!نه یعنی این که بتونیم با دهان و زبان بسته،آب خنک بخوریم و اعتراف کنیم!نه یعنی این که هیچ کس و هیچ چیزی مقدس نباشه،از خدا گرفته تا نایب خدا تا نایب نایب خدا،حتی خود تقدس زدایی هم مقدس نباشه!نه یعنی همه را به تیغ نقد کشیدن،خدا را از اون بالا پایین کشیدن!نه یعنی توهین به مقدسات یک امت،مقدس تر از جون ملت؟!! نه یعنی"می کشم،می کشم،آن که برادرم کشت!"نه یعنی "مرگ بر گفتن"،کلام رهبرو از حفظ گفتن!نه یعنی مارک زدن،بی حرب،سر محارب زدن!نه یعنی طناب،دار،مجازات،یه عمر جنایت،بی مکافات!نه یعنی اعدام اعدام،حبس ابد را کن تو احیا!نه یعنی قدرت نداشتن،از براندازی نرم وحشت داشتن!نه یعنی حر،امام حسین،سکینه،ایرانی این جا هم غریبه!نه یعنی اختناق،حزب فقط حزب باد!نه یعنی تسامح و تساهل،قوه ی قضاییه ی امل!نه یعنی رنج نامه،توبه نامه،دست خط دادگاه پی نوشت نامه:"توی شکم مادرم مجاهد خلق بودم و دل مادرم توی اردوگاه اشرف برام غش میرف"!نه یعنی کارکاتور،پیام نوروزیه دیکتاتور!نه یعنی Differential Equations،بدون Initial Conditions!نه یعنی جلسات هم اندیشی،کرسی های آزاد اندیشی،کج اندیشی،راست اندیشی،برای روح آزادی،طلب مغفرت،و صلوات کشیشی!نه یعنی استقبال از مخالف،دو بال موافق از ته کندن!نه یعنی جدایی دین از سیاست،همه فدایی ریاست!نه یعنی پارتی شبانه،پارتی بازی توی اداره!نه یعنی بی عدالت،تو آزاد باشی،من پی شکایت!نه یعنی رگ زدن،برای خود کشی له له زدن!نه یعنی بیمار بودن،تیمار بودن،از هفت دنیا آزاد بودن،مسئول تمام بدبختی های دنیا بودن!نه یعنی "همه چی وارونه" را "همه چی آرومه" خوندن!نه یعنیT.D.H(تصویر دنیای هنر)،فضاحت و خفت یک تخفیف مخفف!نه یعنی هرج و مرج،مردم از این دخل و خرج!نه یعنی نان،کار،کارگر،دو صد تیر توی تاریکی،پدر مرد،مادر!نه یعنی درد،از هر طرف درد خواندن،هنوز توی تعاریف و تعارف ماندن!نه یعنی درد،رنج،دوغ،دوشاب،دل لک زدن،برای یک می ناب!نه یعنی سهمیه بندی مشروع مشروب،بی عرق ملی،عرق ریختن،عرق خوردن،توی مترو از ضعف اعصاب نمردن!نه یعنی برجک نشینی،از اون بالا هیچ کس جز خود،نبینی!نه یعنی بی مزد کار کردن،گور کن را سه شیفته استخدام کردن!نه یعنی صف نون،شیر،شیرینی،حق تقدم توی رویا ببینی!نه یعنی شیرین عبادی،حق زندگی برای یک بهایی!نه یعنی چراغ قرمز سبز نشده،زرد را سبز ببینی!قراره تو از ماشینا سان ببینی!نه یعنی اقتصاد،پول نفت،گاز مفت،ترک جفت!نه یعنی اصالت لذت،قدرت،ثروت!نه یعنی حماقت اخلاق،اخلاق،اخلاق!نه یعنی صبر کردن،دشنام ندادن،توهینو با توهین پاسخ ندادن!نه یعنی صلح،آرامش،امنیت،واژه ها قایم شید پشت نیت!نه یعنی فرانسه،غرب،اعراب،مجسمه ی آزادی،اون ور آب!نه یعنی تحریم،تعلیق،تحقیر و تثلیث،فهم ما از سیاست خارجی کشکیس!نه یعنی سراب استقلال،آزادی،جمهوری اسلامی!نه یعنی شعار پر رنگ و آب،استقلال،آزادی،جمهوری ایرانی!نه یعنی رفتن و مردن شاه،شاه پرست و آفتاب پرست موندن ما!نه یعنی بت بزرگ:بت شکن!نه یعنی بت شکن،بت بزرگ بشکن!نه یعنی ناشکری،ناسپاسی،دولا شدن،سجده،"شیطان بزرگ"شناسی!نه یعنی ریش،میش،کیش،آیین،دلم پر کین از این همه دین!نه یعنی"لا اکراه فی الدین"،"اکراه"همون آزادی است،ای بی دین!نه یعنی گذشته،حال،فردا،تمام آرزوی یک ملت،لگد مال!نه یعنی ابتکار،ارتجاع،نسخه ی خود،خود بپیچ،کاغذ کاهی ،ساندویچ!نه یعنی کردن،فکر کردن،خود را از کینه ها و پیش فرض ها،خالی کردن!نه یعنی دستور مقامات،تموم شد وقت ملاقات!نه،نه،آخرش نفهمیدم تو چی هستی؟نه پنجره ی ذهنم باز شد نه حنجره ی خشکم!حالم از این همه آزادی که داشتی و نداشتم به هم می خوره! آخه آزادی یعنی این که بشه آزادی را تعریف کنیم،نشه اونا با تعریف محدود کنیم،اما وقتی باید اونا به تعداد آدما تکثیر کنیم،می بینیم که جوهر پرینتر وجودمونو،باید خیلی زود تعویض کنیم،چرا که تصور ما از ابتدا غلط بوده،قرار نیست کسی به دیگری آزادی بده،اصلشو بگیره،کپی شو بده!باید یاد بگیریم راه های رسیدن به آزادی با فریاد زدن نام آزادی و برداشت تام ما از اون حاصل نمیشه!وقتی یه تعریف مشترک ازون نداریم،چرا باید پشت یه واژه ارزون بمیریم؟بله،تعریف مشترک نداریم،نباید هم تعریف مشترک داشته باشیم،آخه قراره با اختلافاتمون باهم زندگی کنیم،نه با اشتراکاتمون! اما درد مشترک که داریم،فقط باید بهم دیگه قول بدیم هر کسی هر اندازه از طعم آزادی را چشید یا توی فکر و اندیشش طرح اونا کشید،برای آزادی دیگری،از جون،جوونی و آزادی خود کم نذاره،مایه بذاره!(البته باز آزاد هستیم که بدقولی کنیم و یا نه اصلا قول ندیم!)اون وقت آزادی که محرم،نامحرم نمی کنه همه را در آغوش خواهد کشید!خدا پرستا میگن:"خداوند روز اول آفتاب را آفرید،روز دوم دریا را،روز سوم صدا را،روز چهارم رنگ ها را،روز پنجم حیوانات،روز ششم انسان را،و روز هفتم خداوند اندیشید دیگر چه چیزی را نیافریده است؟پس تو را برای من آفرید"توی من تو هستی،ای آزادی! آزادی؟همین است:"آن چه دارم"!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۸۸ ، ۱۶:۲۵
protester