اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات

۱ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

"امام با وجود تاکیدی که روی تشکیل مجمع روحانیون داشتند نشان دادند که وجود مستقل دو گروه مجمع روحانیون و جامعه ی روحانیت مبارک بوده و این کثرت ضروری است. " ... موسوی با اشاره به تفکر فقهی امام در حوزه ی آزادی بیان گفت:"اولین ویژگی این تفکر این است که خیلی راحت نمی شود افراد را تکفیر کرد" ... "ممکن است بنده و شما عقاید متنوع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است که بر همین قانون (اساسی)اجماع کنیم. ...خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد می تواند اصول آن مورد تجدید نظر قرار گیرد،همان طور که در سال 68 این چنین شد."...
گفت و گوی میر حسین موسوی با پایگاه خبری جماران
آقای موسوی نمی دانم از امام چه کعبه ای برای خود ساخته ای،هیچ علاقه ای هم ندارم که بدانم،هیچ انگیزه ای،آخر حتی انگیزه ی تو را از این "امام امام کردن ها" نمی دانم،چه بسا نیت شما خیر است:بزرگ کردن یکی از برای نمایش کوچک بودن دیگری! اما جناب موسوی،چنین نیتی خواه و ناخواه با دروغ و ریاکاری همراه است!و مگر رنج ما جز از این دو تاست؟مضافا بر این که کوچک بودن دومی نیاز به این همه فسفر سوزاندن مخاطب ندارد،آن هم در زمانه ای که سوزاندن مخاطب کمتر از سوزاندن یک سطل آشغال حاشیه آفرین است!خواهی گفت احساسی هستم،نه تاکتیک مبارزه بلدم و نه تکنیک مبادله!نمی دانم،شاید،اما تو را نه به تاریخ 10 ساله ی حکومت معصوم سیزدهم بل به جملات امروز و نه دیروزت ارجاع می دهم:فرموده ای :"این کثرت ضروری است."صد بار از اول تا آخر جمله ی نخستینت(و نه قابل تحسینت)را هم چون تمام بخت برگشته های وام نگرفته،منت ضامن،تام کشیده،خواندم،اما افسوس از توفیق زیارت کلمه ی کثرت،آیا کثرت در وجود مستقل(؟)دو(!!!!!!!!!!!!!) گروه خلاصه می شود؟آن هم دو گروهی که مزین به نام صنفی هستند که با وجود رنگی شدن تلویزیون ها،کما کان تنها وجه تمایز ایشان سیاه و سفید بودن کلاه خود ایشان است.ای کاش می گفتی چگونه کثرت ریاضی به کثرتی امامی(کثرت مورد اشاره ی شما) مبدل گشت؟آری از آن همه خطوط مستقلی که input آزادی 57 بودند،تنها یک خط output اسلامی داشت:خط امام! و از آن جا که دو خط موازی تنها به خواست امام در بی نهایت به هم می رسیدند اشکالی نداشت برای خالی نبودن عریضه،باز به خواست همان امام دو خط به اصطلاح مستقل گردند.پس اگر امروز هم یک "صراط المستقیم" می بینی،آن نه نوار قلب نسل من،بل خواسته ی امامی دیگر است!تعجب می کنم چرا این چنین میان امام ها تبعیض قائل می شوی؟مگر نمی دانی هدف از خلقت تمامی امام ها یکی است؟چه صلح کنند چه قیام،چه جام زهر نوش جان کنند و چه نوش دارو،بعد از مرگ سهراب ها،تجویز،خط آن ها یکی است:خط امام!فرموده ای:"خیلی راحت نمی شود افراد را تفکیر کرد"منظورت از خیلی راحت چیه؟یعنی اگه راحت شد اشکالی نداره فقط نباید خیلی راحت باشه؟آقای موسوی اجماع بر سر قانون اساسی ای که محدودیتی برای ارضای خواسته های 12+1 نفر قائل نیست به نفع کشور نیست به نفع همان عدد منحوس است! البته می دونم به این بستگی داره که کشور را چه چیز تعریف کنیم! لطف کردی و خبر از وحی منزل نبودن قانون اساسی دادی،نوید این که می توان در یه فرا زمانی دل به تغییر آن خوش داشت،گفتم اشکالی ندارد من که از ناامیدی ناامید شدم پس از همین الان برای اون لحظه ثانیه شماری می کنم،آرزو کردم تلفظ کاراکتر کاما تا آخر عمرم به دراز کشد،چون می ترسیدم این بار هم دلم را الکی با الکی به نام "امید" خوش کنم و از سوراخ های الک بعد از بیخته شدن و نه پخته شدن،سقوطی تحقیر آمیز داشته باشم.اما چه کنم؟عقربه های ساعت به هم نزدیک شدند و بی سوادی ام را به رخم کشیدند:"کاما که تلفظ نمی شود"و هم چون قیچی ای امیدم را قیچی کردند.می دانی چرا؟بابت مصداقی که از برای حقانیت ادعایت فرموده ای:" همان طور که در سال 68 این چنین شد"آخر آن شدن،گذشته از این که چگونه آنی بود و اصلا شدنی در کار بود یا خیر؟جز با خواست امام،شدنی بود؟نمی دونم گفتن این حرف ها در سرزمینی که "آزادی قبل از بیان" هم نداریم تا چه حد آلوده به حماقته؟هر چند گفته باشد(کی گفته؟اینو که شما باید بهتر از من بدونید!):"انتقاد هم اشکال ندارد،نه این که انتقاد نمی شود،انتقاد هم می شود"آخه شاید منظور از انتقاد این باشه که مثلا انتقاد کنیم که چرا 25 خرداد،نماز جمعه ی تهران،روز قدس و یا همین 13 آبان آخری همه ی اون چند میلیون نفر را دستگیر نکردند؟و یا چرا این همه با تاخیر برای ره یافتگان،ویزای بهشت صادر می کنند؟صبر کن٬حالا که باب انتقاد هم چون خانه ی کعبه ٬سالی یک بار آن هم در دیدار با نخبگان(یا بهتر بگم بیختگان)باز می شود "مرگ بر"گفتنم را نثار تمام "مرگ بر" گفتن های دنیا کنم!من هنوز نه مفهوم شعار "مرگ بر دیکتاتور" را متوجه میشم و نه این همه حساسیت،نسبت به این شعار را.آن هایی که چنین شعاری سر می دهند خوب بدانند که مرگ،دیکتاتور و غیر دیکتاتور نمی شناسد،نمی دانم چرا اما تجربه هم ثابت کرده دیکتاتور ها عمر نوح داشته اند.مضافا بر این که،شما باید شعاری سر دهید که اگر دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگر جایگزین شد مجبور به Refresh کردن مصداق نباشید،مثلا "مرگ بر دیکتاتوری"!و خطاب به برادران و خواهران سبز پوش،منتها از جنس انتظامیش:آیا واقعا شما قبول دارید که دیکتاتور هستید؟اگر خیر پس این همه حساسیت از برای چیست؟ و اگر بله،مگر آیات عظام مرتب برای تسکین جان باختگان اعلام نمی کنند :"مرگ حق است"؟پس چرا این چنین دست پاچه گشته اید؟نمی دانم شاید به یاد خاتمی که می گفت:"زنده باد مخالف من!"باید بگوییم:"زنده باد دیکتاتور!"(حال چه خود دیکتاتور و چه یاد دیکتاتور!)از این جا به بعد برای دل خود می نویسم که از این غم ها متنفر است،از این بیهوده باز دم ها!شاید راست گفته اند که:"حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن"دیگر بر پیامبر ما آیه های یاس هم نازل نمی شود.من افسرده نیستم،سرخورده نیستم،زباله هم نیستم تنها یک بازنده هستم که فکر می کند یا بهتر بگم دلش می خواهد بازی تمام نشده باشد! می دانم وقتی نفس نفس زنان به خط پایان(و نه خط امام) می رسم٬وقتی فکر می کنم همه چیز را فهمیده ام٬وقتی می خواهم به روی سکو رفته و برای خود کف بزنم٬شادی کنم و همه این شادی من را ببینند٬کسی آن جا نخواهد بود٬یعنی هست اما کس نیست٬آخه خودم هم کس نیستم٬اصلا صدایم به کسی نمی رسد٬اگر برسد هم آن قدر لکنت دارم که هیچ کس هیچ چیز نمی فهمد٬اگر لکنت هم نداشته باشم آن قدر در گفتن عجله دارم که حرف هایم یادم می رود و چون تمام وزن من به حرف هایم بوده است پس احساس بی وزنی تهوع آوری می کنم٬گویی به یک باره از روی سکو به زمین پرتاب می شوم٬آن هم با همان مخی که به آن افتخار می کردم.هم چون اعدامی ای که صندلی از زیر پایش کشیده می شود.حال که حرف هایم را گفته ام با خونسردی خواهم شنید"ما که اینا را می دونستیم،حرف جدیدی برای گفتن نداری؟"آری شاید تنها چیز جدید عنوان پست بوده!بعد نگاه می کنم می بینیم یه عمر انرژی ما صرف این می شود که به دیگران ثابت کنیم راهی که انتخاب کرده ایم درست بوده است٬آن گاه حتی فرصت لذت بردن از آن چه آرزویش را داشته ایم از ما دریغ می شود! اصلا فراموش می کنیم خود و متن را٬حواشی متن را می خورند آن هم دو لپی.نمی دانم؟اما به گمانم با این همه گیوتین سانسور،چادر زدن در مرداب محافظه کاری خواست همان هایی است که با نهایت خشونت فریاد می زنند:آرامش آرامش آرامش.شاید منظورشان این باشد آرامش کنید!؟همیشه آن کسی که می فهمد زندانی می شود و آن کس که نمی فهمد زندان بان و آخر تمام حرف اون زندانی اینه که چرا اون زندان بان نمی فهمد؟زندان بانی که از تو چون عروسی "بله" می خواهد،زندان بان دست به سینه ی قائمی،که قرار نیست مرخصی برود،قرار نیست استراحت کند،قرار نیست خفه شود،زندان بانی که اگر چه الف خطابش می کنند اما چون علف زایدی کنار همان بله آرام می گیرد:بله می شود :الف+بله=ابله!حال نمی دانیم کدام یک از ما اون ابله هستیم کسی که "بله" گفته یا کسی که "بله" گرفته؟جرم زندانی گفتن شعار "مرگ بر دیکتاتور"بوده،باشد،قبول،می گویم "زنده باد دیکتاتور"!
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۸۸ ، ۰۲:۰۳
protester