اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات

۳ مطلب در بهمن ۱۳۸۷ ثبت شده است

داد می زنه اون شیپور جهنمو خاموش کن،ببینم پیام گیر چی میگه : "…هر موقع رسیدی یه تماس با من بگیر،گوشیت هم که پا نمیده،ببین،این دختره روش نشده،نمی دونم شاید هم گیج زده عقدنامه شو همین طوری امضا کرده،یه چیزی گفته بودی باید بگه،عندال چی چی ؟ متارکه؟ آهان عندالمصاحبه!..."نه از روی شتاب،بل از روی بی تفاوتی در را نیمه باز رها می کنه تا این موجود همیشه قائم(درب)،شبیه آدم هایی باشه که عزراییل فرصت دهن بستن هم به اونا نداده. تو آسانسور دختر بچه ای بغض کرده،به مامان بزرگش میگه:"ما،چرا ماشین نداریم؟عمو پورنگ گفته:جمعه،ماشیناتونو گل بزنید بیاین میدون امام (نقش جهان)" پیرزن به جای جواب دادن،آدرس یکی از آپارتمان های اطراف را سوال می کنه:"...می خوام بهشون بگم برای خونه تکونی به کس دیگه ای قول ندن ..." دکمه های Keyboard توسری می خورند تا خودشو به ایستگاه اتوبوس برسونه.اگر چه در محافل گرم روشنفکری،تکدی پروری نکوهیده میشد اما سرما گونه های دخترک دعا فروش را بوسه می زد. مردمی که تا اون موقع از روز،صف های شیر و نان را تجربه کرده بودند،برای صف اتوبوس اعتراضی نداشتند.گوشاش نیازی به سوهان کشیدن نداشت:"... جهیزیه ی دخترم کامله،هر چی بهش میگم به یکی از این خواستگارا بله بگو،میگه می خوام درس بخونم،آخرش که چی؟..." آری همه منتظر آخرش بودند،کی کنکور میده؟کی فارغ التحصیل میشه؟(کی خدمت میره؟)کی ازدواج می کنه؟کی بچه دار میشه؟کی بچه شون از روی کی ها می نویسه؟ اصلا کی می میره؟طرف می میرد اما کی گفتن کلاغ های فضول هرگز! خانم میانسالی که پیاده روی روزانه اش ارضا شده بود و در نبود مترو،برای ترافیک کمتر مبارزه می کرد،از طعم زندگی می گفت،از درس های زندگی،از ... که ناگهان دخترک آنارشیست سکوتش را قربانی کرد و گفت:"چی داری میگی؟زندگی؟... تازه چند ماهی بود که سایه ی شوم بلوغ را روی سرم احساس می کردم ،مامانم یه هفته ای مسافرت بود،بابام کلافه بود.نمی دونم چه مرگیش شد...من حامله شدم..."شاید طعم زندگی او لیموی تلخ،کلاهک خیار و یا نه پوست خرمالو بود. سرانجام اتوبوسی که تا خرخره،مسافر نوش جان کرده بود،تلو تلو خوران به ایستگاه میرسه."...پسرم،میدون انقلاب(!)م میره؟ ... خانم بلیطتتون؟...آقای راننده،این خانم میخواد پیاده شه!..." چه غوغایی می کنه این بلوتوث بازی! یه Search Device کافیست تا با نام های دیجیتالی هم آشنا شود:1234567..09.چند دقیقه بعد مثل پوکه ی فشنگ از اتوبوس پرت میشه بیرون.در حالی که بر روی سی و سه پل،عده ای غرق عکس گرفتن شده بودند،او بیش از پیش اسیر پالس های منفی میشد:دوشیزه ای (!) نشیمنگاهش را بر روی 1+12 امین پل قرار داده بود و با دود سیگار هوا را ابری تر می کرد. شناسنامه اش را ریز ریز و (لابد برای آشنایی با قوانین فیزیک)از اون ارتفاع رها می کرد.دلیل چنین کاری را از زاینده رود سوال می کنه،چرا که دخترک افسرده تر از اونی بود که بخواد جوابی بده."... مدارکشو فرستاد، TOEFL قبول شد،پسر نبود،کارت پایان خدمت نمی خواست،دختر بود،رضایت پدر می خواست،خداحافظ Apply ...!"(قاعدتا از هوش مصنوعی  زاینده رود نباید انتظار داشت،فارسی را سلیس صحبت کنه!) چینی نازک تنهایی دخترک، بدون ترک باقی می مونه.شاید آن سوی پل،زنان ارامنه ی محله ی جلفا نیز،کنار کلیسای وانک،انتظار این پست را می کشیدند،تا از ستم مضاعف گویند،از نیمه بودن دیه ی غیر مسلمان،از نیمه ی نیمه بودن،از تمام نیمه های خالی لیوان زندگیشان!سکوت می کند از برای شنیدن قیل و قال دانه های برف،چه زاد و ولدی دارند! آیا اونا هم نر و ماده دارند؟ کسی هم به دیگری تجاوز می کنه؟ به حقوق دیگری چه طور؟ آسمون کدومشونو نفرین کرده؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۷ ، ۱۷:۱۳
protester

در عین حال که می دونست شرکت مجدد یه مهندس،در کنکور سراسری (آن هم ایران)احمقانه ترین کار ممکنه اما از اون جا که رقابت با مهندسان برق برای ورود به مقطع کارشناسی ارشد در رویایی ترین حالت خفیف ترین پیروزی را نصیبش می کرد و نمی خواست اون همه کتاب برق باکره بمونند دوباره میوه ی ممنوعه را نوش جان کرد! او که سیاهترین حالت را تجربه کرده و تاراج 6 ساله را به نظاره نشسته بود،تمام استرس های قبل از کنکور به نظرش بچه گانه و مسخره میومد! کف( و نه سقف) داشته های خود را برق شبانه ی اصفهان دونست و با یک دست زلف یار و یک دست کارت ورود به جلسه،در آزمون شرکت کرد! وقتی شنید طرف با ریاضی 70 درصد و فیزیک  42درصد نایل به رتبه ی 1400 منطقه 1 شده و او  با ریاضی 75 درصد و فیزیک 65 درصد 4600 منطقه 1،دوباره مرثیه خوانی نفس لوامه اش تحریک شد و گفت: "بچه پررو نکنه انتظار داشتی با شیمی 18 درصد،معارف 57 درصد و عربی 50 درصد برق شریف قبول بشی،حقته،کسی که 6 سال قبل،رتبه ی 1700 را شکست بدونه و ناشکری کنه مجبور به تحمل چنین ذلتیست"!محروم بودن از تاثیر 15 درصدی معدل هم نمی تونست چاه توجیه را پر کنه! خیلی ساده لوحانه ایران را با یکی از بلاد کفر مقایسه کرده بود،همون جایی که پیش شرط (اگه پیش شرطی باشه!)ورود به رشته های مهندسی غیر از ریاضی و فیزیک هیچ یک از اون مزخرفات دیگه نمی تونه باشه، و تازه یادش اومده بود که ای بابا تو اون مغرب زمین که برای تغییر رشته تنها نیاز به بالا و پایین رفتن دکمه های کیبورده،تازه اصلا نظام مقدسی وجود نداره که خدمت به اون تو را از انصراف از تحصیل بازداره! اما هنوز طعم ایرانی (ایرانی در این زمان و مکان) بودن نیمی از مزه ی خود را به رخ کشانده! ابتدا زندانی می شود،سپس آن قدر شکنجه اش می دهند که زندان بی شکنجه بهشت موعودش می شود،فراموش می کند آزاد آفریده شده! درصدهای وحشتناک عمومی به همراه شیمی کافی بود که زلف یار را دو دستی،سفت بچسبه (زلف یار نه خود یار)!بانگی سر می دهند برق شبانه ی اصفهان سال 87 بچه دار نمی شود:دانشجو پذیرش نمی کند،برق روزانه هم  15 تا الکترونیک15  تا قدرت!زلف یار را بریده بودند و می بایست به همان می قانع می شد!از میان شهرهای منطقه 1 به سراغ شیراز،مشهد و تبریز می رود هم روزانه و هم شبانه!مکرهای زندانبان پایانی ندارد : با اعمال سهمیه بندی بومی (70% بومی،30% غیر بومی) و چنگی به دل نزدن کاشان و یزد تنها از سوی ارومیه بله می شنود!مهندسی برق روزانه ی دانشگاه ارومیه گرایش الکترونیک بهترین غذایی است که سرآشپز زندان برایش ترتیب می دهد تا او که تنها از برای خرید هفته نامه ی شهروند و شیر و احیانا خمیردندون و مسواک کنج عزلتش را رها می کرده به پاس ناسپاسی از شهروند نصف جهان بودن این بار نه به جنوب غربی بل به شمال غربی وطنش تبعید می شود. این که صحبت های کسی را متوجه نمی شود آزار دهنده به نظر می آید تنها عکس العملش اینه که بگه "ببخشید من ترکی بلد نیستم".کنکور مجدد نه تنها برای مسوولین بل برای کامپیترها هم هنگ کننده است.از قرار نمی توان برای طنزهای روزگار پایانی متصور بود : در برگه ی اجبار واحدش ادبیات فارسی،اخلاق(؟)اسلامی(؟)،زبان انگلیسی چشمک می زنند و ریاضی 1 و فیزیک1 به سخره اش می گیرند چرا که او پیش از این در دهکده ی صنعت نفت زبان اصلی فیزیک هالیدی و زیاضیات توماس را پاس کرده !به او اجازه ی باز کردن پنجره ی زندان داده می شود اما مگر سلول انفرادی پنجره دارد؟ پنجره نداشتن مشکل اوست نه زندانبان.ریاست آموزش کل ارومیه در برابر عجز و لابه اش انتهای نامه ای را امضا می کند که در آن خطاب به آموزش کل دانشگاه صنعت نفت اصل مدارک و ریز نمرات 148 واحد پاس شده اش جهت تطبیق واحد خواسته می شود.بعد از ظهر راهی اصفهان می شود تا طی 42 ساعت گذشته 36 ساعت یکجا نشینی را تجربه کرده باشه. به برکت سیستم جامع آموزشی این بار او را به آبادان پاس می دهند!به لطف تمرکز زدایی دولت کریمه(!!!) آموزش کل دانشگاه صنعت نفت از اهواز به آبادان منتقل شده اما پایتخت نشینان مشمول انتقالی نبوده اند! مسوولین آموزش از بند واو دفتر چه ی ثبت نام کنکور بی خبر هستند و تفهیم موضوع مستلزم صبر و آرامش (مهم ترین نداشته های او پس از 6 سال!).نهایتا ریز نمرات به او داه میشه اما آغشته به قریب 10 مهر با این عنوان " این کارنامه هیچ گونه ارزش تحصیلی ندارد " و ریز نمرات معتبر را منوط به تمدید تعهد در ساختمان پنجم مرکزی وزارت نفت می کنند!کجای دنیا برای زندانی اردوی سیاحتی به پایتخت ترتیب می دهند؟مسیر اصفهان – تهران نمی تونه برای او که در هفته ی قبل آبادان و ارومیه را زیارت کرده خسته کننده باشه و او فراموش می کنه آزاد متولد شده!ماه رمضان و شب قدر ساعت شروع کار را به 10 صبح ارجاع می دهد تا اسلامی بودن این مملکت هم سهمی هر چند اندک در افزایش ساعات (ثانیه های)کار مفید کارمندان داشته باشد!تعهد که میده،رفتن به آبادان را  بی معنی توصیف می کنند چرا که مشمول عفو ریاست زندان شده و امکان بهره مندی از نعمت های عصر ارتباطات : پست و یا حتی فاکس(البته برای یک بار).زندانبان را سجده می گزارد که ایرانگردی او 200 سال قبل انجام نشده که در آن صورت یک سالی از جوانیش(کدام جوانی؟) همراه با خر مشدی کربلایی از برای تطبیق واحد عقیم می گشته.شکنجه ای دوباره در راه است: آموزش کل دانشگاه ارومیه متذکر می شود که در خوش بینانه ترین حالت ( چنان چه ریز نمرات از طریق کبوتر به ارومیه ارسال نشود) می تونه امیدوار باشه که از ترم دوم مشمول تطبیق واحد بشه،اگر چه به این موضوع عنایت دارند که او تمامی واحدهای ترم اول را پیش از این گذرانده و قریب نیمی از واحدهای مشترک دو مهندسی برق و نفت در همین ترم اول خلاصه می شود اما آخر چه میشه کرد در زمانه ای که نه میلی کشف شده و نه اینترنتی اختراع!  این که برای اتاقی در ابعاد نصف اتاق های دانشکده ی نفت و جمعیتی 1.5 برابر، مجبوره ترمی 140 هزار تومان پرداخت کند، این که آب سرد حمام چند روزی او را هم بستر سرما خوردگی می کنه،این که مجبوره ساعت 6:15 صبح در صف تک دستشویی(مگر این که در این موارد تک باشند) خوابگاه،برای خود جایی دست و پا کند تا قبل از کلاس به رفع حاجت امیدوار باشه،این که سوار شدن اتوبوس دانشگاه ممکنه به شل و کور شدن او منتهی بشه،این که در اتوبوس همه ترکی صحبت می کنند و او در حسرت فهمیدن طنزهایی که احتمالا فارس ها را به  سخره می گیرد(!!!)،این که دانشکده ی فنی در آخرین ماه های سال 2008 هنوز از وجود سایت محرومه و او گدای کافی نت ها،این که هر آن چه استاد گفته،می گوید و خواهد گفت می دونه،این که بزرگترین تفریحش سوال پیچ کردن استاد اخلاقه،این که روزی هزار بار برای هزار و یک چشم مشکوک حماقت های زندگی اش را توجیه می کنه،این که پدر بزرگ خوابگاه و کلاسه،این که مجبوره جام حقارت را نوش جان کند و برای یه ناهار خودش را از ساعت 8:30 تا 11:30 در محیط مایوس کننده ی دانشکده محبوس،این که  روزهای تعطیل قدر همان به اصطلاح تحقیرها را متوجه میشه و... هرگز نمی تونه برای او زجرآور باشه چرا که تازه این،آغاز بازیست!سرانجام نبش قبر ریز نمرات با عنایت مفتی اعظم صورت می گیرد و پس از مهر تایید وزارت علوم در آغوش خالی از هوس آموزش کل ارومیه آرام.دادگاه در قحطی وکیل مدافع برگزار می گردد و او تنها حق شنیدن احکام صادره را دارد :"نظر به این که دانشجوی شبه دیوانه برای دومین بار مرتکب حماقت تحصیل در نوبت روزانه ی  مقطع کارشناسی دانشگاه های ایران شده شماره ی دانشجویی او تغییر یافته تا کامپیوترهای زبان نفهم آموزش او را دانشجوی نوبت شبانه بدانند.اگر چه متهم مدعیست که به علت قبولی در نوبت روزانه مدرک فارغ التحصیلی او روزانه خواهد بود اما طبق استعلام صورت گرفته از وزارت علوم و با توجه به این که هر آن چه ما گوییم قانون است،مدرک فارغ التحصیلی او آغشته به نام منحوس شبانه خواهد بود.در صورت تطبیق واحد احتمالی از آن جا که 17/18 واحدهای ترم اول، پیش از این در کشتارگاه صنعت نفت گذرانده شده و نیز موعد حذف و اضافه در گورستان ارومیه به پایان رسیده از هیات منصفه تقاضا می شود ترحمی فرموده و در آغاز تحصیل پایان تحصیل او را با مرخصی در ترم اول اعلام نمایند،شایان ذکر است آقای به اصطلاح دانشجو موظف به پرداخت هزینه ی تمامی واحدهای تطبیقی (واحدهایی که عملا هیچ هزینه ای برای دانشگاه نداشته)و نیز شهریه ی ثابت ترم نخست می باشد،طبیعتا هزینه ی خوابگاه قابل استرداد نخواهد بود." در حالی که دانشگاه ارومیه بابت این که هزینه ی مصوب (!!!) یه دانشجوی روزانه به شهریه ی یه دانشجوی شبانه مبدل گشته در پوست خود نمی گنجد او باجمله ای که در کنار شقیقه اش گرفته شده بود در شلوار خود نمی گنجد: " تا کحا حاضری امتیاز بدی؟ آیا واقعا ارزشش را داره؟"! از تاریخ 27 مهر تا 10 آذر 1387 برزخی را تجربه می کنه از برای انصراف یا پرداخت هزینه های بیشتر. در این مدت گروه برق دانشکده ی فنی در نهایت بزرگواری و سعه ی صدر عمل تطبیق واحد ( تعیین دروس مشترک دو مهندسی برق و نفت،نهایتا 20 دقیقه کافیست!!!) را به سرانجام  می رسونه. 38 واحد مقبول میفته و جالب این جاست با وجود پاس کردن 7 واحد( 3 تا 2 واحدی و یه تک واحدی) زبان انگلیسی از آن جا که هیچ یک 3 واحدی نیستند مجبور به پاس کردن دوباره ی زبان عمومی خواهد بود.می دونه که انصراف او به بی ثباتی تعبیر خواهد شد و عملا نقطه سر خط(!)،پس ماندن در قایق شکسته را ترجیح میده. 250 هزار تومان از برای لاش خورها پرتاب می کنه تا به انتخاب واحد اینترنتی ترم دوم امیدوار بمونه. نظام بروکراسی او را ملزم به پر کردن فرمی می دونه تحت عنوان "درخواست حذف ترم" ! تا آغاز ترم دوم(با توجه به 38 واحد،آغاز ترم سوم) دوباره در آغوش نصف جهان آروم می گیره و نقش یک سربار تمام عیار را بازی می کنه. تنها چند پیامک کافیست تا خبر از عقیم ماندن عملیات "حذف ترم" دهد،تعلل(از 13 آذر تا 13 بهمن)آموزش دانشکده ی فنی باعث میشه که بدهی مالی( ناشی از هزینه های دروس حذف نشده ی ترم اول)،او را از ابتدایی ترین حقش (انتخاب واحد) محروم کنه و تکمیل ظرفیت دروسی را نظاره گر باشه که دیگر به انتخاب آن ها امیدی نداره.طنز تلخ روزگار می خواد که خودش را دیکته کنه: انصراف از تحصیل در رشته ی مورد علاقه، اتفاقی که برای رشته ی منفور هرگز رخ نداد. این همه امتیاز دادن به بالا پرت شدن کفه ی ترازو(آن چه به دست میاری)منجر میشه و او به عینه می بینه که خلاف جهت آب شنا کردن،چه هزینه ای دارد.نهایتا حذف ترم اعلام میشه اما باز در حسرت انتخاب واحد اینترنتی می سوزه،چرا که سیستم هوشمند (بخوانید هوشمند بنامید خنگ) آموزش نمی تونه واحد های تطبیقی را به عنوان دروس پاس شده تشخیص بده و برای انتخاب هر واحدی پیام ملال آور"پیشنیاز این درس گذرانده نشده" صادر میشه.باز هم تجربه ی 36 ساعت یکجانشینی(اصفهان - ارومیه)،از برای انتخاب واحدی دستی(!) که افزون بر امضای دون او به امضای مدیر گروه محتاجه! در حالی که تمامی افراد در مسوولیت گریزی و "به من چه ؟ " گفتن مهارتی عجیب کسب کرده بودند،او تنها موفق به انتخاب 1+12 واحد می گردد! خسته نباشد،حذف و اضافه مرده باشد! 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۸۷ ، ۰۱:۲۳
protester

شب بود و خورشید به کافرا نگاه می کرد! مهر را پرتاب می کنه،آینه بغل ماشین حاج آقا،ترک بر می داره تا نماد های خضوع(مهر) و خودبینی(آیینه) در رقابتی نابرابر شرکت کرده باشند. ابلهانه دستش را در لانه ی زنبور فرو می کنه و گذشته از عواقب اخروی،بلایای طبیعی(!)،انتظار او را می کشند. محافظان که در توهم عملیات تروریسی چانه اش را با در صندوق عقب،مماس کرده اند سعی در خلع سلاح او دارند،حاج آقای خلع لباس نشده، با فریاد ارشمیدسی خود به قصد قربت، بر تربت بوسه می زنه:"اجازه بدید ببینم حرف حسابش چیه؟ شاید وام ازدواجش به تاخیر افتاده و می خواد عقده شو سر ما آخوندا خالی کنه.شاید هم از دانشگاه اخراج شده و فکر می کنه من رئیس دفتر نهادم. شاید هم ترتیب یه بنده خدایی را داده و  تازه یاد صیغه خوندن افتاده." به تقلید از کبیر (منظورم جوشن کبیر نیست!) ادامه میده :"حالا این احمق یه سنگی(منظورش همان مهره!) انداخته شما چرا سخت می گیرید؟" حاج آقا در نبود منبر،از صندوق عقب بالا میره و روی سقف ماشین چهار زانو،آروم میگیره تا سقف آرزوهای جوانک دست بسته(کسی از موضع بالا با دیگرون صحبت نکنه)،هم چنان پوشالی بمونه. در حالی که هیات منصفه تو لونه های خود به خواب عمیقی فرو رفته بودند،شاهدان(محافظان) سر او را با زاویه ی 60 درجه نسبت به خط افق قرار می دهند تا جمال قاضی(حاج آقا) و شاکی را یک جا زیارت کنه.اگر چه به مدد عمامه ی مشکی حاج آقا و نه بابت سایه ی زمین(در هنگام خسوف سایه ی زمین بر روی ماه میفته)،ماه گرفتگی مصنوعی،بدون هماهنگی رخ داده بود،اما هنوز به واسطه ی شدت ترسیدن،نماز آیات بر او واجب بود! "البته حکم تو مشخصه اما می تونی آخرین دفاعیاتت را به زبون بیاری!"اگه عدالت زنده به گور نشده بود می تونست بگه بدون وکیلم صحبت نمی کنم اما همین دفاعیات هم حکم مو کندن از خرس بود.<حاج آقا من قصد توهین نداشتم ،منتها از اون جا که خیلی سخت میشه به حرفای امثال من گوش کنید هدف وسیله را توجیه کرد! >" نامسلمون چه راحت تهمت می زنی! می بینی که دارم وقتم را برای شنیدن چرت و پرت های تو حروم می کنم"<حاج آقا میشه مدار بسته ی رهبری،شورای نگهبان و مجلس خبرگان را تشریح کنید؟>"سوالت خیلی تکراری و قدیمیه،حتما تو یکی از سایت های ضاله خوندی" <رجوع به رای مردم از بابت اضطراره و یا پایندی به اصول دموکراسی؟مگه آرای مردم می تونه در عادل بودن ولی فقیه موثر باشه؟>"دموکراسی دیگه چه خریه؟ببین اسلام یعنی دموکراسی،مگه امام علی 23 سال خونه نشین نبود،مگه امام خمینی 15 سال در تبعید نبود ؟ تا خود مردم نخواند اصلا حکومت اسلامی تشکیل نمیشه!"<بقای حکومت چه طور؟>"چه فرقی داره؟"<خب مردم یه زمانی به حکومت اسلامی رای میدن،با گذشت زمان احساس پشیمانی می کنند اما فشار اقتصادی به اونا جرات تغییر نمیده و یا نسبت به تغییرات یک شبه بدبین میشند،اصلا بهتر بگم حال و حوصله ی خون و خون ریزی ندارند،در چنین شرایطی آیا اسلام مجوزه حکومت کردن میده؟>" اولا همان طور که ما(!!!) برای انقلاب شهید دادیم اون انسان های بزدل هم باید هزینه پرداخت کنند.ثانیا مردم نظامشونو دوست دارند،این همه حضور در صحنه!ثالثا باید دید که اون حکومت شرع و احکام را اجرا می کنه ؟ "<اصلا فرض کنیم با این حکومت همه بهشتی شوند اما مردم جهنم  را دوست داشته باشند.>" آخه اکثر مردم که قدرت درست فکر کردن ندارند،اکثرا نمی دونند صلاحشون چیه،قرآن میگه اکثرهم لایعقلون ،نخبگان جامعه باید به جای اونا فکر و تصمیم گیری کنند،همین خود تو، داری چند تا کتاب ضاله را برای من نشخوار می کنی"<اولا فراموش نکنید که همون اکثریت (به قول شما نادان) به چنین حکومتی رای داده اند،ثانیا منظور شما از نخبگان همون خبرگانه.نه؟ثالثا چه طوری مردمی که قدرت درست فکر کردن ندارند بهشون حق انتخاب اعضای خبرگان داده شده؟رابعا اگه یه زمانی میزان مشارکت مردم در انتخابات به کمتر از 30 درصد برسه واقعا اونا به عنوان رفراندوم قبول می کنند؟>" می خوای تو را ببریم تو مجلس خبرگان؟ما که همین طوری هر بی سراپایی را کاندیدا نمی کنیم!شورای نگهبان داریم"<اعضای اون را کی انتخاب می کنه ؟>"مقام معظم رهبری"<و رهبری را کی انتخاب می کنه ؟>"تو مثل این که تازه از کفرستون اومدی،مجلس خبرگان دیگه" (مدار صفر درجه ساخته شد!) " نماز شبمون داره قضا میشه،رافت اسلامی هم حدی داره،قبل از طلوع آفتاب حدش را جاری کنید."<حاج آقا،دهه ی فجرتون مبارک!>"تو که غیر خودی بودی !داری مسخره می کنی،آره؟"<حاج آقا درسته که بعد 30 سال از شب به شب رسیدیم،درسته که سهم ما مارک ضد انقلاب بود و سهم شما پست های مادام العمر،درسته که در هر دو نظام طعم شیرین زندان را تجربه کردیم،اما به انصاف نداشته تان قسم،خداحافظی یک دیکتاتور هم غنیمته!>
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۸۷ ، ۰۱:۵۵
protester