اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات
يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۱۳ ب.ظ

نفرین شدگان

داد می زنه اون شیپور جهنمو خاموش کن،ببینم پیام گیر چی میگه : "…هر موقع رسیدی یه تماس با من بگیر،گوشیت هم که پا نمیده،ببین،این دختره روش نشده،نمی دونم شاید هم گیج زده عقدنامه شو همین طوری امضا کرده،یه چیزی گفته بودی باید بگه،عندال چی چی ؟ متارکه؟ آهان عندالمصاحبه!..."نه از روی شتاب،بل از روی بی تفاوتی در را نیمه باز رها می کنه تا این موجود همیشه قائم(درب)،شبیه آدم هایی باشه که عزراییل فرصت دهن بستن هم به اونا نداده. تو آسانسور دختر بچه ای بغض کرده،به مامان بزرگش میگه:"ما،چرا ماشین نداریم؟عمو پورنگ گفته:جمعه،ماشیناتونو گل بزنید بیاین میدون امام (نقش جهان)" پیرزن به جای جواب دادن،آدرس یکی از آپارتمان های اطراف را سوال می کنه:"...می خوام بهشون بگم برای خونه تکونی به کس دیگه ای قول ندن ..." دکمه های Keyboard توسری می خورند تا خودشو به ایستگاه اتوبوس برسونه.اگر چه در محافل گرم روشنفکری،تکدی پروری نکوهیده میشد اما سرما گونه های دخترک دعا فروش را بوسه می زد. مردمی که تا اون موقع از روز،صف های شیر و نان را تجربه کرده بودند،برای صف اتوبوس اعتراضی نداشتند.گوشاش نیازی به سوهان کشیدن نداشت:"... جهیزیه ی دخترم کامله،هر چی بهش میگم به یکی از این خواستگارا بله بگو،میگه می خوام درس بخونم،آخرش که چی؟..." آری همه منتظر آخرش بودند،کی کنکور میده؟کی فارغ التحصیل میشه؟(کی خدمت میره؟)کی ازدواج می کنه؟کی بچه دار میشه؟کی بچه شون از روی کی ها می نویسه؟ اصلا کی می میره؟طرف می میرد اما کی گفتن کلاغ های فضول هرگز! خانم میانسالی که پیاده روی روزانه اش ارضا شده بود و در نبود مترو،برای ترافیک کمتر مبارزه می کرد،از طعم زندگی می گفت،از درس های زندگی،از ... که ناگهان دخترک آنارشیست سکوتش را قربانی کرد و گفت:"چی داری میگی؟زندگی؟... تازه چند ماهی بود که سایه ی شوم بلوغ را روی سرم احساس می کردم ،مامانم یه هفته ای مسافرت بود،بابام کلافه بود.نمی دونم چه مرگیش شد...من حامله شدم..."شاید طعم زندگی او لیموی تلخ،کلاهک خیار و یا نه پوست خرمالو بود. سرانجام اتوبوسی که تا خرخره،مسافر نوش جان کرده بود،تلو تلو خوران به ایستگاه میرسه."...پسرم،میدون انقلاب(!)م میره؟ ... خانم بلیطتتون؟...آقای راننده،این خانم میخواد پیاده شه!..." چه غوغایی می کنه این بلوتوث بازی! یه Search Device کافیست تا با نام های دیجیتالی هم آشنا شود:1234567..09.چند دقیقه بعد مثل پوکه ی فشنگ از اتوبوس پرت میشه بیرون.در حالی که بر روی سی و سه پل،عده ای غرق عکس گرفتن شده بودند،او بیش از پیش اسیر پالس های منفی میشد:دوشیزه ای (!) نشیمنگاهش را بر روی 1+12 امین پل قرار داده بود و با دود سیگار هوا را ابری تر می کرد. شناسنامه اش را ریز ریز و (لابد برای آشنایی با قوانین فیزیک)از اون ارتفاع رها می کرد.دلیل چنین کاری را از زاینده رود سوال می کنه،چرا که دخترک افسرده تر از اونی بود که بخواد جوابی بده."... مدارکشو فرستاد، TOEFL قبول شد،پسر نبود،کارت پایان خدمت نمی خواست،دختر بود،رضایت پدر می خواست،خداحافظ Apply ...!"(قاعدتا از هوش مصنوعی  زاینده رود نباید انتظار داشت،فارسی را سلیس صحبت کنه!) چینی نازک تنهایی دخترک، بدون ترک باقی می مونه.شاید آن سوی پل،زنان ارامنه ی محله ی جلفا نیز،کنار کلیسای وانک،انتظار این پست را می کشیدند،تا از ستم مضاعف گویند،از نیمه بودن دیه ی غیر مسلمان،از نیمه ی نیمه بودن،از تمام نیمه های خالی لیوان زندگیشان!سکوت می کند از برای شنیدن قیل و قال دانه های برف،چه زاد و ولدی دارند! آیا اونا هم نر و ماده دارند؟ کسی هم به دیگری تجاوز می کنه؟ به حقوق دیگری چه طور؟ آسمون کدومشونو نفرین کرده؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۲۰
protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی