اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

انسان خلق شده تا به سرنوشتش خیانت کند

اعتراض

زندگی دو چیز به من آموخت: مرگ آرزو و آرزوی مرگ.

آخرین نظرات
دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۸۷، ۰۱:۵۲ ق.ظ

ما به بیداری دچاریم

نخستین مهره ی زندگی دومینو وار پیرمرد،سال ها قبل،به اشتباه تکان خورده بود. چهره اش در سکوت،تاریکی و تنهایی،آخرین حد رنج را ترجمه می کرد. روزه اجباری اش،با سیگار افطار می شد تا بلکه تازیانه های تیک تاک ساعت را فراموش کند!عریان بودن سوراخ های کمربند،از نحیف بودن اندامش خبر می داد. موهایش با برداشتن کلاه، به احترام شخص مجهول الهویه ای به پا می خاستند تا نمودارهای Task Manager را در اذهان تداعی کنند.دکمه های پیراهنش،مشمول قانون جاذبه و زانوی شلوارش از عمق فاجعه خبر می داد.طعمه ای از برای فیلم های مستند قبل از انقلاب،اگر چه کارگردان مجبور به پاره کردن تقویم 30 ساله بود."پدر!چه پیامی برای خدایان داری ؟ "سیگار را با وجود تمام خدماتش،به گوشه ای از پیاده رو پرتاب می کنه و میگه : خداوندا ! اگر روزی بشر گردی، ز حال ما با خبر گردی پشیمان می شوی از قصه ی خلقت،از این بودن از...در اوج بی نزاکتی کلامش را قطع می کنی و  میگی" آره اینو تو یکی از وبلاگ ها خوندم،این روزها قراره خدا پاسخگوی تمام دردهای عصر نتوانستن ها،باشه ،انتظارها از او بالا رفته و شاید چند صباحی دیگر بی آن که فرصتی از برای دفاع کردن داشته باشه به دار آویخته شود. با این وجود آیا سعی ما آدم ها نمی تونه خود،به جبر تاریخ تبدیل بشه؟به نظرم اگه به جای توسل به این سیستم های قضا و قدری هر انسانی به عقل خودش مراجعه کنه آن گاه تابوت سازی از برای خدا،چاره ای جز انقراض نخواهد داشت. ببین اصلا حواسم نیست.من هم دارم تو زمین شما بازی می کنم،سوال من اسیر سوء تفاهم شد! من گفتم خدایان نگفتم خدا "پیرمرد سیگار را از روی زمین بر می داره(بی شباهت به حرکت ویرا پس از گل خداد عزیزی نبود).سیگاری که در حسرت آخرین بوسه کماکان دود و ناله می کرد. اما این بار برای فرود جایی بهتر از چشم چپش (تنها دلیل رجحان چشم چپ،دست چپ،بودن پیرمرد بود) پیدا نمی کنه. تو که از این حرکت انتحاری،سخت وحشت کرده ای به خیال باطلت آن را اعتراض به خدا تلقی می کنه اما کلام بعدی او شفاف سازی می کنه. ببین من الان همه را با یه چشم می بینم،این همون کاریست که خدایان انجام نمی دهند. آن هایی که باید به درد ما برسند از دیروز تا امروز به فکر نجات بشریت بوده اند. تورم هم چون زلزله ای خانه ام را بر روی سرم خراب کرد و دیگر نه خانه ای دارم و نه هم خانه ای! تلاشتو می کنی تا با گفتن این جمله "گل نیلوفر در مرداب می روید تا همگان بدانند در سخت ترین ها می توان زیباترین ها را آفرید" تلخی پست را تعدیل کنی اما او ادامه می هد : در نهایت بهترین ها هم در خدمت بدترین ها هستند،می دونم سهم ما صبره اما سهم اونا هم مرگه. دلم براشون می سوزه،ما را باکی نیست (از مرگ)جز باک پر از بنزین وجودمون که هر لحظه آماده ی انفجاره، اما اونا که با هیپنوتیزم دین،حتی خود را به خواب غفلت فرو برده اند چه زجری خواهند کشید در لحظه ای که آفتاب طلوع کرده باشد و نماز آن ها قضا شده باشد!
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۳۰
protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی