امید و آرزو
آقا امید! منم آرزو، در را باز کنید. سلام. چشمان آبی و موهای طلاییاش کافی بود که مانند احمقها یک دل نه، صد دل عاشقش شود. لباس چسبان و دامن کوتاهش خوراک خوبی برای نگاههای هوس آلود بود. امرتون؟ امکان داره یه آنتی فیلتر روی لپ تاپ من نصب کنید؟ من تا هفت دقیقهی دیگه مزاحم میشوم. عصر جمعه بود و مجتمع مسکونی شقایق خالی از کلاغهای خبرچین و پیرزنهای فضول. در را که باز کرد عطر شهوت انگیزی اتاق را پر کرده بود. لپ تاپ بر روی تخت خواب دو نفره قرار داشت. دسکتاپ هم به عکس برهنهی آرزو مزین شده بود. نه این فرق داره باید سریال نامبرش را از Keygen پیدا کنی. نصبش چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه. حیف شد امکان نداره بیشتر در خدمتتون باشم؟ یه سری نرم افزار Crackدار دارم که نمی دونم چه طوری باید نصب کنم؟ امید کاملاً خود را به کوچهی علی چپ زده بود. این یکی تازه پنج درصدش نصب شده احتمالاً بیست و پنج دقیقهای طول می کشه. چه خوب! قایم باشک حال میده. من قایم میشم شما من را بکنید پیدا. بهتر بود همان پیدا کنید خودمان را میگفتی نه این که مانند سفرای روس و انگلیسی قجر سخن بگی. جایزهی برنده هم بوس کردن دیگری باشه. شرط داره. شرطش اینه که هم دیگه را از پشت پنجره بوسه بزنیم. آخه شیشه گرد و خاک داره؛ اما نه به اندازهی خرده شیشهی شما. من فکر میکردم ایرانیا خیلی بیجنبه باشند. بیجنبشون کردند. منظورت بعد از پنجاه و هفت هست، نه؟ چه توفیری می کنه؟ با گفتن هیچی به او نزدیکتر شد. گفت: این همه نزدیکی از برای نزدیکی؟ مگه اشکالی داره؟ بهت نمیاد متشرع باشی. جواب داد: اگه ایران با کره جنوبی بازی داشته باشه تو باکرهای؟ گفت: این همه در لفافه سخن گفتن برای چیست؟ آره من دست نخوردهام. گفت: خود تو این همه صغری و کبری چیدی، نصب نرم افزار را بهونه کردی. حالا به من میگی در لفافه سخن میگم. با من بحث نکن. اصلاً اون سه حرفی داری یا من سر کارم. اگه منظورت حیاست بله. این قدر برای من سیاوش بازی در نیار. تو خودت هم خرده شیشه داری. اگه نداشتی تو این زمان و مکان چه کار میکنی؟ من اعتراض دارم، تو پیش خودت رضایت من را مفروض دانستی، فکر کردی چون خوشگلی، چون پولداری، چون جوونی من هم از خداخواسته به خواستهی تو تن میدم. دیگر تنها حائل میان آنها لباسهای امید بود، که ناگهان امید گفت: مگه نگفتی قایم باشک بازی کنیم؟ تو چشم بذار من قایم میشم. فقط کافیست اجازه بدی من سک سک کنم. اون وقت می تونی منو بوس کنی. آرزو چشم گذاشت اما امید رفته بود. شاید هم از بین رفته بود. قرنها گذشت و در تفسیر این داستان گفتند که آرزو همان خدا بوده و امید بندهی ناشکر خدا؛ اما عدهای دیگر که خود را برای تفسیر داستان لایقتر می دونستند فرمودند که نه آقا! آرزو شیطان بوده است و امید جوان پاک دامن! و هیچ کس نگفت که آیا خدا و شیطان ممکن است به جای یکدیگر اشتباه گرفته شوند؟