سرگیجه
واقعاً این همه تناقض از برای چه؟
طلبهها را سربازان امام زمان میخوانیم و در مقابل آنها را از رفتن به سربازی معاف میکنیم. فقهمان را پویا میخوانیم و پس از هزار و چهارصد سال تازه یادمان میافتد که برای دیهی مسلمان و غیر مسلمان میبایست صیغهی برابری (و نه برادری) بخونیم. منبریهای خود را به صبر کردن فرا میخوانیم، اما خود انتظار داریم صف بانک یک نفره تلقی شود، آخر هر چه باشد حاج آقا بر سر همهی ما حق دارند. جوانان را بیحیا خطاب میکنیم و خود در آستانهی زیارت عزراییل صرف کنندهی صیغهی پانزدهم عربی یعنی همان متعه میشویم، آن هم با مفعول منصوب که از قرار دختری باکره، پیش کش حاج آقا شده است. امام هشتم را امامی رئوف میخوانیم و با سرعتی فراتر از سرعت رکوردداران ختم مفاتیح، تمام رأفت خود را برای وصال ضریح به نمایش میگذاریم. تا آستانهی کاخ سازی برای هشتمین امام که از قضا سلطانش نیز میخوانیم پیش میرویم اما هرگز به فکر آستانهی صبر و تحمل انسانهایی که از بدو تولد زیر خط فقر که چه عرض کنم زیر خط حیات زیستهاند نبودهایم. مهریه را هدیه میخوانیم و در عمل میشود سوپاپ اطمینان که یا حلالش میکنی و جانت آزاد و یا چماقش میکنی و اسباب آب خنک خوردن دیگری. هنگام پوست کندن خیار احتیاط میکنیم و مثل آب خوردن حکم اعدام صادر میکنیم. آن زمانی که رأی مردم ما را به معجزهی هزارهی سوم تبدیل خواهد کرد تار موی دختران پیش پا افتادهترین مسائل است اما به محض بالا رفتن از نردبان قدرت همین تار موها روزیرسان ستادهای امر به معروف و نهی از منکر میشوند. برای فلسطینیان نسخهی رفراندم تجویز میکنیم و در مقابل حتی تشخیص ضرورت تفسیر قانون اساسی را به دست با کفایت ریاست مادام العمر شورای نگهبان میسپاریم. از نه شرقی نه غربی بودنمان می گوییم و ترکمنستان یعنی همان سنگ تیپاخوردهی شرق به اشارتی از سوی غرب، عامل تعطیلی نانواییهای شمال کشور میشود. تساوی زن و مرد را شعاری غربی و تاریخ مصرف گذشته میخوانیم و در عمل تنها سهم زنان از کابینه، همان معاونت سازمان محیط زیست باقی میماند. رسانههای غربی را متهم به جهتدهی افکار عمومی میکنیم و در مقابل خودمان کمبود امکانات را با استفادهی ابزاری از دین جبران میکنیم. نظام لیبرال دموکراسی را نظامی به بنبست رسیده صدا میکنیم اما خود به محض آرای کم انتخابات، همان نظام را ملاک قرار داده و میگوییم آنها هم که مهد دموکراسی هستند به زحمت استقبال چهل درصدی از انتخابات را تجربه میکنند. از اقتدار نظام میگوییم و آنگاه چند دانشجوی آرمانگرا که بضاعت خرید دستگاه مصلحتسنج نداشتهاند ناقضان امنیت ملی میشوند. فیلم سیصد را توهین آشکار می دانیم و فراموش میکنیم زمان درو کردن کاشتههای این چند دهه فرا رسیده است. اصلاً ایران کیه؟ ایران خانم که خیلی وقته فوت کرده است. ادیسون را در سردترین جای جهنم جای میدهیم (آخر هر چه باشد برق را او اختراع کرده و شایستهی عذاب فراوان نیست) و در مقابل آن نزولخور بازاری که ثواب زیارتهای مکه و کربلایش با ابررایانهها قابل محاسبه نیست همبستر حوریان بهشتی میشود. دیگر قادر به نوشتن نیستم فکر کنم سرگیجهام مبدل به استفراغ شده است.